چارلی چاپلین:
وقتی بچه بودم کنار مادرم میخابیدم و هرشب ی ارزو میکردم
مثلا ارزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد؛می گفت:میخرم ب شرط انک بخوابی
یاارزو میکردم برم بزرگترین شهربازی دنیا؛می گفت:میبرمت بشرط انک بخوابی
یک شب پرسیدم اگر بزرگ شوم ب ارزوهایم میرسم؟؛گفت :می رسی ب شرط انک بخوابی
هرشب با خوشحالی میخوابیدم. انقد خوابیدم ک بزرگ شدم و ارزوهایم کوچک شدن.
دیشب مادرمو خواب دیدم؛پرسید :هنوز هم شب ها قبل از خواب ب ارزوهایت فکر میکنی؟
گفتم شب ها نمیخوابمگفت :مگر چ ارزویی داری؟ گفتم:تواینجاباشی و من هیچ ارزویی نداشته باشم
گفت:سعی خودم را میکنم ک ب خوابت بیایم ب شرط انک بخوابی
درباره این سایت